••▪▪••●●* ...همه هستی من...*●●••▪▪••
عشق بشکل پرواز پرندست عشق خواب یک آهوی رمندست من زائری تشنه زیر بارون عشق چشم ابی اما کشندست من میمیرم از این آب مسموم اما اون که مرده از عشق تا قیامت همیشه زندست من میمیرم از این آب مسموم مرگ عاشق عین بودن اوج پرواز یه پرندست تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار دروغ این صدا را به گور قصه ها بسپار صدا کن اسمم رو از عمق شب از عمق دیوار برای زنده بودن دلیل آخرینم باش من ان من بذر فریاد خاک خوب سرزمینم باش طلوع صادق عثیان من بیداریم باش عشق گذشتن از مرز وجوده مرگ پایان راه قصه بوده من راهی شدم نگو که زوده اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده من راهی شدم نگو که زوده اما اون که عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده نظرات شما عزیزان:
سلام
بایک غزلی ساده به روزم ای کاش بیایی و بخوانی
سلاااااااااااااااااااااااااااا ام دوست خوبم
وب بسیااااااااااااااار زیبایی داری بیا به ما هم سر بزن رویه وبمون خیلی کار کردیم امیدواریم ازش خوشت بیاد اگر خوشت اومد و تمایل داشتی بهمون اطلاع بده تا با هم تبادل لینک کنیم امیدوارم دوستانه خوبی واسه هم باشیم آبی ترین احساس bluesens.LoxBlog.Com
سلام خیلی زیباست
![]()
سیــــــــــر شدم …
بسکه سرد و گرم روزگار را چشیدم ![]() ![]() |
About![]()
همه هستی من ایه تاریکیست که ترا در خود تکرار کنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد من در این ایه ترا آه کشیدم آه من در این ایه ترا به درخت و آب و آتش پیوند زدم زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد زندگی شاید ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد زندگی شاید طفلی است که از مدرسه بر میگردد زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله رخوتنک دو همآغوشی یا عبور گیج رهگذری باشد که کلاه از سر بر میدارد و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید صبح بخیر زندگی شاید آن لحظه مسدودیست که نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد و در این حسی است که من آن را با ادرک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت در اتاقی که به اندازه یک تنهاییست دل من که به اندازه یک عشقست به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد به زوال زیبای گلها در گلدان به نهالی که تو در باغچه خانه مان کاشته ای و به آواز قناری ها که به اندازه یک پنجره می خوانند آه ... سهم من اینست سهم من اینست سهم من آسمانیست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد سهم من پایین رفتن از یک پله متروکست و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست و در اندوه صدایی جان دادن که به من می گوید دستهایت را دوست میدارم دستهایم را در باغچه می کارم سبز خواهم شد می دانم می دانم می دانم و پرستو ها در گودی انگشتان جوهریم تخم خواهند گذاشت گوشواری به دو گوشم می آویزم از دو گیلاس سرخ همزاد و به ناخن هایم برگ گل کوکب می چسبانم کوچه ای هست که در آنجا پسرانی که به من عاشق بودند هنوز با همان موهای درهم و گردن های باریک و پاهای لاغر به تبسم معصوم دخترکی می اندیشند که یک شب او را باد با خود برد کوچه ای هست که قلب من آن را از محله های کودکیم دزدیده ست سفر حجمی در خط زمان و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن حجمی از تصویری آگاه که ز مهمانی یک اینه بر میگردد و بدینسانست که کسی می میرد و کسی می ماند هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد من پری کوچک غمگینی را می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را در یک نی لبک چوبین می نوازد آرام آرام پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد. ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ DO . . . DOS . . . . DOSS . . . . DOSSE . . . . . Dossetan nazar yadet nare
Home
|
| |
نام : | |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollName->
<-PollItems->
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 53
بازدید ماه : 35
بازدید کل : 124447
تعداد مطالب : 201
تعداد نظرات : 233
تعداد آنلاین : 1